کینه پوش

چقدر دردناک است نگاه کردن به جای خالیت .

جایی که همیشه می نشستی و اکنون خالی است از صدای تو ....

  حالا می فهمم خالی یعنی چه حس و حالی ....


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


خدا این روزا خیلی باهام مهــربون شده !

محبتشُ کامل احساس می کنم تو زندگیم ...

و تازه دارم می فهمم عجیب دوسش دارم !

روزی هزار بار شُکرش می کنم ! به خاطر ِ همه چی ....

خیلی حس ِ قشنگیه چشماتُ ببندی و احساسش کنی .....

باورم نمی شه من همون آدم ِ سابق ام 


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


چرا آدما هر وقت که باید بفهمن نمی فهمن و هر وقت که نباید بفهمن همه چی رو میفهمن ؟

چرا آدما ترجیح می دن بر علیه تو باشن تا اینکه باهات باشن ؟

چرا ترجیح می دن شکست بخوری تا اینکه پیروز شی ؟

چرا فکر می کنن ضد تو بودن ، تویی که همیشه همراهشون بودی هنره ؟

چرا برای یک بار هم که شده با هم بودن و تجربه نمی کنن ، شاید بهتر باشه ؟

چرا دوست داشتن رو با نفرت و بی توجهی پاسخ می دن ؟

چرا خرد شدن تو رو به ایستادن و جنگیدنت ترجیح می دن ؟

چرا ناراحتیت براشون بهتر از خوشحالیته ؟

چرا کسی جواب عشقت رو به درستی نمی ده ؟


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


هیچ راه گریزی نیست ما همه مجبوریم . مجبور به تحمل این زندگی نکبت بار . مجبور به دیدن این آدم های تکراری . مجبور به نقش بازی کردن مجبور به .....

من اما خسته ام . خسته از این همه اجبار

خسته از این همه تکرار .  خسته از این همه تنهایی

خسته از خودم

حتی خسته از نوشتن کلمه خسته

به خیالت هرز می گویم نه ؟

کمی بفهم       کمی گوش کن

کمی صدای موسیقیت را کم کن تا صدای ضجه ام به گوشت برسد . صدای کشیده شدن ناخنم به سنگ لحد زندگی

آرام آرام دارم جان می دهم ولی مرگی در کار نیست . من تمام می شوم . پیشاپیش روزی را می بینم که در تنهایی خودم پوسیده ام . نابود شده ام . مانند دود سیگار به فنا رفته ام .

کاش این تنهایی پایانی داشت . کاش جاده ای جز جاده مرگ انتظارم را می کشید . کاش این داستان پایانی جز پایان همیشگیش را داشت...

چیزی شبیه رویاهایم ....

آرزوها ....

خیال ....


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|




حس آن ته سیگار مچاله
حس آن شاخه شکسته روی زمین
حس بیمار در کما رفته
حس آن بره که گرگ نشسته برایش به کمین
حس تنهایی و رخوت
حس جان دادن تو خلوت
حس مرگ دارم امشب !


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


کاش تو تقویم روز نامرد هم داشتیم که بشه به بعضیا تبریک گفت !


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


یادمه توی کتاب درسی دوران مدرسه یه شعر از سهیل محمودی بود که با این مصرع شروع میشد :
دلم شکسته تر از شیشه های شهر شماست

حالا هم وضعیت دلها شبیه شیشه هاش شهره : دوجداره ، ضد صدا ، بدون انتقال حرارت و گاهی

مشجر یا یک طرفه !

 


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


-خ و د ت-باش،کسی هم اگر خوشش نیامد،نیامد ...

اینجا مجسمه سازی نیس...!!!!


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


اجازه خدا میشه ورقمو بدم؟

 

میدونم وقت هنوز تموم نشده

 

ولی آخه

 

من خسته شدم


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


بنویسید بعد مرگم روی سنگ

آنکه اینجا در زیر این سنگ هم آغوش با خاک شده

عاشقی دل خسته بود

عاشقی که عشقش را هیچ گاه فراموش نکرد

عاشقی که عاشق او بود...

بنویسید بعد از مرگم روی سنگ

آن که خاک را نقاب چهره اش کرده

عاشق کسی بود که او را از بحر غم نجات داده

و فرشته ی نجاتش تنها او را یک دوست می دید نه یک معشوق...


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 19 صفحه بعد