کینه پوش

دختر خالم دبیرستانیه خونشون بودم خونه نبود یه دفعه اومد داخل چن تا پلاستیک دستش بود میگم بازار بودی؟

میگه آره یه سر هم زدم آرایشگاه ابروهامو درس کردم کلی هم خرید کردم و لباسامو درس کردم واااای مامان دیگه چی مونده

نه خداییش فک کردم می خواد بره مهمونی تولدی چیزی گفتم: کجا بسلامتی؟

میگه: وا مگه یادت رفته فردا مدارس باز میشه 

من موندم تو شک زمان ما مدرسه درس میداد دیگه نمی دونم در حال حاظر چیکار میکنه


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


خواهر دوس مرحومم امسال میره مدرسه... دوستم ( عباس ) وصیت کرده بودم در نبود من تو میشی داداش خواهرامو و پسر مامانم ... 

یادم بود امسال مینا امسال کلاس اوله امروز کلاس اولیا میرن مدرسه می خواستم من باشم که با ماشین می رسونمش مدرسه ولی ازشون خیلی دور بودم به خاطر درمانم مجبور بودم برم یه شهر دیگه و یه جای دیگه.

خلاصه این که بلیط گرفتم تا هم به وصیتش عمل کنم هم یه سری بزنم به مادرم دیروز رسیدم اهواز براش وسایلاشو خریدم و امروز بردمش مدرسه 

چقدر خوش حال بود یاد عباس افتادم خیلی ناراحت شدم کلا امروز دپرس شدم کاش بود تا خودش خواهرشو می رسوند 

بچه ها براش یه فاتحه بخونید روحش شاد


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


بچه ها اصلا فک نکنین بتون سر نمی زنما اتفاقا پستاتونو می خونم خیلی هم حال می کنم ولی کامنت شاید نذارم ( حال نوشتن

ندارم اصلا این روزا )  برا چن روز هم نیستم ( پست فقط نمیذارم ) اما نظراتونو تایید می کنم 

چاکر همه

شبح سیاه


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


صبح رفتم تو صفحه فیسبوک دوس دخترم استاتوس گذاشته :

دیگه بوسه از لبات برام مهم نیس

دیگه آغوش گرمت مامنم نیس

دیگه نمی خوام ببینم اسمتو تو گشیم

دیگه صداقتی تو چشات نیس

بش اس دادم این استاتوسی که گذاشتی یعنی چی؟

میگه هانی بخدا منظورم با تو نبود؟

هااااااااااااا؟ نه چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

په منظورت با کی بود ؟؟؟؟؟؟کپ کرد  منم از فرصت استفاده کردم تا یه هفته از خودم محرومش کردم


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


داشتم تو بالکن سیگار می کشیدم  ساعت نزدیک 4 صبح بود که یه دفه بابام اومد بیرون نمی خواستم بفهمه دارم سیگار می کشم از بالا انداختمش پایین اما دودش مونده بود دیگه  یه نگه بم انداخت گفت : برا چی چشات قرمزه

گفتم : نخوابیدم

گفت: برا چی نخوابیدی؟

گفتم: خوابم نمیبره

گفت: پس داری چیکار می کنی؟

- دارم اس ام اس میدم به دوس دخترم

- سیگار می کشی؟

- سرم انداختم پایین هیچی نگفتم

- گفتم سیگار می کشی

- آره

-یکی هم بده به من

سرمو بلند کردم نگاش کردم جدی بود

- تو که نمی کشی

- تو هم نمی کشیدی

- من واسه بدبختیام می کشم تو که سرت حسابی با زنت شلوغه

- منم واسه بدبختیای تو می کشم

یکی دادم بش

گفت: چیز دیگه ای هم می کشی؟ بگو می خوام بات بکشم می خوام پا به پا بات باشم 

موندم چی بش بگم که از در بالکن رفت داخل یه سر زدم به مدیریت وبلاگم که کامنت خصوصی داشتم رفتم بازش کردم:

پدرت: تنها وقتی احساس تنهایی کن که پدرت زیر خاک و دستش از دنیا کوتاه باش


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


پرسیدند:

بیـــــداری؟

آری بی "دار"م...

چرا که اگر "دار"ی داشتم

یا قالی زندگیم را خودم میبافتم

یا زندگیم را به "دار" میاویختم

و خلاص

پس بی"دار" بی"دار"م...


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


مَردُم به موجودی گفته میشه که از بدو تولد همراهیت میکنه و تا روز مرگت مجبوری که برای اون زندگی کنی.
برای مَردُم خیلی مهمه که تو چی میپوشی؟
کجا میری؟
... چند سالته؟
بابات چیکارس؟
ناهار چی خوردی؟
چند روز یه بار حموم میری؟
چرا حالت خوب نیست؟
چرا میخندی؟
چرا ساکتی؟
چرا نیستی؟
چرا اومدی؟
چرا اینطوری نوشتی؟ عاشق شدی؟
چرا اونطوری نوشتی؟ فارغ شدی؟
چرا چشات قرمزه؟ حشیش کشیدی؟
چرا لاغر شدی؟ شکست عاطفی خوردی؟
چرا چاق شدی؟ زندگی بهت ساخته؟
و چراهای بسیاری که تا جوابش رو بدست نیاره دست از سرت ور نمیداره.
مَردُم ذاتا قاضی به دنیا میاد.
بدون ِ اینکه خودت خبر داشته باشی، جلسه دادگاه برات تشکیل میده،
روت قضاوت میکنه،
حکم برات صادر میکنه و در نهایت محکوم میشی.
مَردُم قابلیت اینو داره که همه جا باشه، هرجا بری میتونی ببینیش، حتی تو خواب.
اما مَردُم همیشه از یه چیزی میترسه،
از اینکه تو بهش بی توجهی کنی، محلش نذاری، حرفاش رو نشنوی و کاراش رو نبینی.

پس دستت رو بذار رو گوشت، چشمات رو ببند و بی توجه بهش از کنارش عبور کن و مشغول کار خودت شو


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


همه ادعا دارند که طعم خیانــــت را چشیده اند..

همه ادعا دارند که بدی را به چشم دیده اند...

همه ادعا دارند ک تنهایی را کشیده اند....

پس کیست که این دنیا را به گنـــــــــــــــد کشیده؟؟؟؟؟؟

      شاید مـــــــــــــــــــــــــــــــنم؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


آقا جان من یه داستان کوتاهه کوتاه گذاشتم هر کی دوس داره بخونه بخونه ولی بعدش به من فحش نده این چیه گذاشتی گفتم خیلی وقته فاز غم داشتتیم حالا یه خورده حال کنیم


ادامه مطلب

+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


ﺑـﺎﯾــﺪ ﺑـﻪ ﺑـﻌـﻀــﯿـﺎ ﮔـــﻔـﺖ :

 

ﻧــﺎﺭﺍﺣــﺖ ﭼـــﻪ ﻫــﺴــﺘــﯽ؟؟؟؟؟

 

ﺩﻧــﯿـــﺎ ﮐــﻪ ﺑــﻪ ﺁﺧـــﺮ ﻧــﺮﺳـــﯿــﺪﻩ !

 

ﻣــــﻦ ﻧــﺸــــﺪ ﯾـﮑـــﯽ ﺩﯾـﮕــــﻪ

 

ﺗــﻮ ﮐـــﻪ ﻋــﺎﺩﺕ داری... 


+ تاریخ برچسب:, | ساعت | نویسنده شبح سیاه
|


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 19 صفحه بعد